روزمرگی ها ...

ساخت وبلاگ

برای خوب شدن حالم میرم تصمیم گرفتم برم روانکاوی 

نمیدونم چی قراره بشه 

فعلا یک جلسه رفتم

بهم گفت روانکاوی درمان خوشایندی نیست .درد داره 

اما باید برم 

گرچه ریشه ی خیلی مشکلاتمو میدونم. 

امید به خدا 

+ نوشته شده در شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۳۲ ق.ظ توسط  | 

روزمرگی ها ......
ما را در سایت روزمرگی ها ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hathat بازدید : 19 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 22:15

بالاخره مدیر یه وبلاگ بودن هم خودش خیلیه .... روزمرگی ها ......ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی ها ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hathat بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 7 شهريور 1400 ساعت: 20:42

هوالنور امروز جلسه ی دفاع از پایان نامم بود و خداروشکر همه چیز خیلی خوب و مهربانانه !بود. دیروز خیلی میترسیدم که علت بعضی نتایج کارم رو بپرسن و من دلیلی براش نداشته باشم.ولی علی رغم همه ی ترس و هولهام روزمرگی ها ......ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی ها ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hathat بازدید : 55 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 4:22

به نام آرامش بخش دلها   دیگه طراوت گذشته ها رو ندارم . یکم خانوم شدم. یکم حرفام رو با فکر بیشتر میزنم شوخیهام با سنجش همه ی جوانبه دیگه حتی تمایلی برای بازیای پر از هیجان و خطرناک رو هم ندارم. جالبه ح روزمرگی ها ......ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی ها ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hathat بازدید : 53 تاريخ : سه شنبه 16 بهمن 1397 ساعت: 4:22

هوالنور دوباره یک صبح دیگه آغاز شد و همراش تنهایی های من شروع شد . تنهایی ای که شاید کمی وول خوردن یه موجود کوچولو اثرشو کم کنه اما وسعت این تنهایی مدتهاست داره بیشتر میشه و من به آینده ای فکر میکنم که در اون تنهایی بیماری کشنده ی منه ۳۳ سال دیگه ... وقتی دخترم همسن الان منه ..شاید اون هم به اندازه ی من نیازمند مادرشه ولی همیشه اونو کم داره ... زمانیکه تمام ثانیه های این شبهای طولانی زمستون چشمم به در خیره شده تا کسی اونو باز کنه و بیاد تو و علاج  لحظه ای درد تنهایی من بشه  یا شاید عصر پنجشنبه ای بیاد سر خانه ی ابدی و فاتحه ای نثارم کنه و بره دنبال زندگیش  انچه که در موردش روزها و شبهایی اضطراب داشتم بوقوع پیوست ..بیماری مامان و .. پس اضطرابهای اکنون برای خودم .... کاش یکی اینجا بود و کمی با من حرف میزد  کاش بهم گوشزد میکرد که بجای این فکرهای بیهوده دوباره به شادی لحظه ای که دکتر بهم گفت بچت دختره فکر میکردم ... به لحظه ای که لباس های خوشگلشو از کمد دراوردم و خدارو شکر کردم که به حرفم گوش داد  کاش یک نفر بود  کاش ... روزمرگی ها ......ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی ها ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hathat بازدید : 42 تاريخ : جمعه 8 دی 1396 ساعت: 0:21

  خیانت خیانت خیانت  ......     ااااه ول کن تروخدا  بیشتر از این سوهان روح خودت نباش .اشتباهتو قبول کردی . انقدر سرزنش فقط بخشندگی خدارو برات کمرنگ میکنه که کار خود شیطانه.   روزمرگی ها ......ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی ها ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hathat بازدید : 50 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 2:21

"حضور مبهم پاییز و باز دانشگاهو لحظه های دل انگیز و باز دانشگاهتو گرم درسی و من گرم کندن اسمتبه گوشه گوشه هر میز و باز دانشگاه"دم غروب و حضور خسته اشیاءهوای وسوسه آمیز و باز دانشگاهدوباره قصه سیب است و آدم و حوادوباره قصه پرهیز و باز دانشگاهحدیث یک دل تنگ است و یک حضور بزرگحدیث کاسه لبریز و باز دانشگاه...و عاقبت من و تو می رویم و می مانددوباره زخم دل میز و باز دانشگاه وبلاگ و اما ع.ش.ق یادش بخیر  یکی از معدود وبلاگهایی که عاشق شعراش بودم ...که به ناگاه گفت موهبت شعر گفتن از من گرفته شده  اینم از شانس من بوده دیگه  روزمرگی ها ......ادامه مطلب
ما را در سایت روزمرگی ها ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hathat بازدید : 59 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 2:21

به نامش

امروز بخاطر مشکلی که داشتم کلی درد کشیدم و زجر ...اونقدر که از شدت درد فشارم افتاد پایین ..فقط گریه میکردم و از خدا میخواستم نجاتم بده 

خدایا تو شاهد هستی چقدر دارم اذیت میشم 

کاش اینا حداقل کفاره ی گناهام باشه 

روزمرگی ها ......
ما را در سایت روزمرگی ها ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hathat بازدید : 51 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 2:21